عشقم نجمه ساداتعشقم نجمه سادات، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره
اشیونه مامان و بابااشیونه مامان و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره
مامان سحرمامان سحر، تا این لحظه: 27 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره
بابا ستاربابا ستار، تا این لحظه: 33 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره
داداش سید احمدرضاداداش سید احمدرضا، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره
سید محمد جوادسید محمد جواد، تا این لحظه: 4 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره

مواظب خودت باش هر موی تو شاهرگ من است...

زندگی

یه روز خوب-26

ملکه قصر مامان و بابا    سلام   دیروز به وب فریبا جون سر زدم خدارو شکر زایمان کرده و نفس جون دنیا اومده   تبریک فریبا جون خوشحالم که نفس جون اومده   مامان محمد رادین هم بعد از زایمان تا حالا ننوشته   ستیا ی خوب و مهربون خاله هم که دندوناش بیرون اومد الحمدلله   خاله غزل که مامان سارا و پارسا جون رفت و وب رو حذف کرد و فکر کنم الان کانادا باشه   زینب بانو همچنان داره سعی میکنه کلمات جدید تر بگه   علی اقا هم فکر کنم که بزرگ تر شده چون خیلی وقته مامان جونش ننوشته   و شما ....   روز به روز شیطنت های بیشتری داری ...
26 بهمن 1393

تولدم مبارک

تولدم مبارک   امروز 18 ساله شدم   یه مامان 18 ساله با یه دخترک 8 ماهه   18 سال گذشت.....مثل برق و باد  دیشب همه چی مثل یه فیلم سینمایی از جلو چشام گذشت   ولی حسابی دلم گرفت .... 18 سال گذشت .... باز هم 1 سال دیگه گذشت و من هنوز کار مفیدی انجام ندادم   امسال رو با دخترم جشن گرفتم در دل.... چه جشن با شکوهی .... ملائک به جشن ما اومدن   ملائک دسته گل نرگسی را که رد دست داشتن بر سر ناز فرزندم نهادند.... چه بسا که امروز روز جمعه است    تولد یگانه فرزند مادرم.....   عباس و محیا که از آن یکی زن هستند(زن پدرم را می گویم)تولدم را فراموش کرده اند... &nb...
17 بهمن 1393

قوقولو ها خدانگهدار

غم دنیاسسسسسس   وقتی اجی غزل داره قوقولوها رو حذف میکنه   میگن رفیق مثل سایه اس!!!!!   اما به قول مرتضی پاشایی...   من اونیم که حتی سایه هم نداشت..................................   خیر پیش اجی غزل امیدوارم به راحتی زایمان کنی  خوشحال شدم    سارا و پارسای خاله دوستون دارم  
16 بهمن 1393

غزل بانو

چرا یکی نیست به غزل بانو بگه وب خواهرزاده های منو حذف نکن   به نظر شما عایا غزل بانو قصد ناراحتی نجمه سادات رو داره؟   گوش نمیدههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه ...
16 بهمن 1393

حرف های دل یک مادر

لآ حـــَولَ وَ لآ قــُوَهَ اِلآ بِالله اَلعــَلی العـــَظیــــم   خـــدارو صدهزار مرتبه شکر دخترکم 8ماهگی رو هم بسلامت پشت سر گذاشت و روز به روز دل مارو خوش ترو چراغ دلمون رو روشن تر میکنه از اینکه دارمش خوشحالم از اینکه میوه سفره دلمان شدی ممنون از اینکه دلخوشیمان شدی ممنون... گهگاهی که از دست بابایی ناراحتم و به تو نگاه میکنم می خندی و دماغت رو جمع می کنی و من بغضم رو قورت میدم انگاره با این نگاه معصوم لبخند زیبات میگی مامان بابایی رو بخاطر من ببخشو اینجاست که من آروم میشم اگه تورو نداشتم مطمئنم که دق میکردم مطمئنم و حالا که در اغوشم هستی دلم خوش بودنت است عادت کرده ای که عطر تنم را بچشی .... شب ها فقط در بغلم میخوابی و اگ...
14 بهمن 1393

یه روز خوب-23

سلام مامان خانومم   فدای دختر نازم بشم الهی   دخترک شطونی که الان داری از من میای بالا تا لپ تاپو لمس کنی   دیشب رفتیم خونه باباجون بابای من با دیدن دایی عباس که 3 سالشه و خالهمحیا که 8ماهشه یه جیغایی میکشیدی کهبه بابابییت گفتم تا برسیم خونه فکر کنم تارای صوتی دخترم نابود شدهواقعا برای خودم خیلی عجیب بود که ناز دختر آروم من از این صداها میده واقعا جای بسی  تعجب دارهکلی بازی کردی با بچه ها محیا هم بعضی وقتا از جیغای شما گریه میکرد طفلی...خیلی خوبه ادم خالش فقط یه ماه ازش بزرگتر باشه نه؟ خخخخخخخخخ   فداش بشم که داره همه جا رو داغون میکنه فعلا همینو مینویسم تا ارومت کنم بیام ادامشو بنویسم _...
21 دی 1393