یه روز بد غصه مامان...
سلام مامان اینبار ک اومدم وبت ناراحتممممم ناراحت و غمگین ناراحت از دست بابایی امروز سالگرد عروسی منو بابایی ولی... خبر از یه تبریک کوچولو هم نیست از وقتی به دنیا اومدی انگار دیگه برا بابایی مهم نیستم فقط شما رو میبینه ناراحت نیستم که خیلی دوست داره ناراحتم که دیگه هیچ جای زندگیش نیستم هروقت میرم سمتش فوری میگه برو پیش نجمه سادات ناراحتم از دستش ببخش دخترم تنها درد دلمو به تو گفتم ...
نویسنده :
مامان نجمه سادات
21:24