مادرانه ای نگران
بسم الله الرحمن الرحیم امروز از یازده ماه گذشت از مادر شدنم مینویسم مادرشدنم یا وجود نجمه سادات... اونقد دوست داشتنی شدی که هیچکس نمیتونه ازت بگذره یه وقتهایی که به بزرگ شدن نازنین دخترم فکر میکنم،به مدرسه رفتن نازگلم و اینکه برای چند ساعت ازم دور بشه حسابی عذابم میده،به اینکه بری دانشگاه و از صبح تا شب خونه نباشی دل نگرانم میکنه و...ودر اخر از اینکه دخترم ازدواج کنه از خونه ما بره بغض بغض بغضــــ و بغضی که میترکه و اشکی که میریزه از ترس نبودن فرزندم....هر بار که مادرم رو میبینم ازش تشکر میکنم بابت اینکه در کنارم با حوصله رفتار کرد و اجازه داد که بچگی کنم و به من استقلال بخشید ... و اینکه ا...
نویسنده :
مامان نجمه سادات
15:41