عشقم نجمه ساداتعشقم نجمه سادات، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره
اشیونه مامان و بابااشیونه مامان و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره
مامان سحرمامان سحر، تا این لحظه: 27 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره
بابا ستاربابا ستار، تا این لحظه: 33 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره
داداش سید احمدرضاداداش سید احمدرضا، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره
سید محمد جوادسید محمد جواد، تا این لحظه: 4 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

مواظب خودت باش هر موی تو شاهرگ من است...

زندگی

یه روز خوب-38

سلام نی نی وبلاگی های نازنین.سلام دختر مامان نجمه سادات گل داریم روزای اخر سال 94 رو با تمام تلخ و شیرینش پشت سر میزاریم و وارد سال95 میشیم...انشاالله که این روزا روزای پر خیر و برکتی برامون باشه ...   دخترکم نجمه ساداتم خیلی هوای داداشی رو داره اگخ کسی به جز منو بابایی و مامان جون به نب نب دست بزنه نجمه سادات میگه نی نی منه(ماله منه)وناراحت ازینکه کسی داداشی بغل کرده صبا که از خواب بیدار میشه میگه احمَ رِجا(احمدرضا)من فدای خوش زبونی دخترم بشه بخدا نعمته دختر چقد عزیزه دختر نقل و نباته دختر ...   الان احمد رضا داره گریه میکنه یادم افتاد که هی دخترکم بهش میگه نی نی چیتههههه؟! من فدای نازگلم بشم بابایی جونتون از...
25 اسفند 1394

داداش احمد رضا

سلام به همه عزیزایی که این مدت لطفشون رو نسبت به من و بچه هام تمام کردن...مرسی محجوب عزیزم...ممنون مرضی جونی...ممنون الهه خانومی و بقیه دوستانی که لطف داشتین نسبتن به من.الحمدلله به لطف دعای شما ما حالمون خوبه داداشی نجمه جون اجازه نداد ما به سفر بریم و همون پست اخری 2 ساعت بعد من با درد رفتم بیمارستان امام رضا و همونجا تو غریبی و یه دل پر غصه داداشی به دنیا اومد.همسری سنگ تموم گذاشت که انشاالله تو یه پست کامل جریان رو تعریف میکنم.مامانم خیلی دیر رسید.... ولی خداروشکر که اتفاقی نیفتاد و مشکلی پیش نیومد.بازم دعامون کنین...   +پسرکم تو سن جنینی 8ماه و 20 روز(10روز زودتر از تاریخ عمل)به دنیا اومد.باوزن 3500گرم و قد 55 و دور سر...
15 اسفند 1394

یه روز متفاوت

بسم الله الرحمن الرحیم   این اخرین پستی هستش(فعلا)که دارم تو خونه خودمون مینویسم.فردا دوشنبه 26 بهمن 94 عازم شهرستان هستیم که من برم اونجا برای زایمان.به دعای تک تکتون نیاز دارم.ممنونم از همه اونایی که خیر برام ارزو میکنن .یه دلهره عجیب همش همراهمه نگرانم که چه اتفاقی می خواد بیفته برای من و بچه هام :( امیدوارم همه چی به خوبی و خوشی تموم بشه :) همه چیزو جمع کردم لباسای بچه ها و خودم و همسری و هرچیزی که نیاز بود رو برداشتم و اماده سفریم.الان که دارم تایپ میکنم نجمه داره چن تا سی دی میشماره میه یک دو سه چهار پنج.بطور منظم تا اینجا میره و بقیش که تا ده باشه قاطی می کنه قربونت برم عزیز جونم.امروز اخرین سونو رو انجام دادم و داداش...
25 بهمن 1394

یه روز خوب-37

خدایا به امید تو   سلام دوست جونیام.ما خوبیم نجمه سادات عزیزمم خوبه خداروشکر دخترک 1سال و 7 ماهه من الان حدود 220 کلمه و حدود 80 و خرده ای جمله میگه یعنیاااااا عاشقشم روز به روز عشق منو بابایی نجمه سادات نسبت به دخترمون بیشتر میشه لحظه به لحظه شکر خدارو به جا میارم با دیدن دخترم و اینکه سالمه و سرحال.داداش نجمه سادات هم خوبه حسابی مامان نجمه سادات رو لگد بارون میکنه اما نسبت به نجمه اروم تره افرین داداشی نجمه جون.نجمه اکثر اوقات میاد میگه مامان نی نی نوش؟(کوش)بعد هم بوسش میکنه و میگه بسه یه همچین دختر و پسری دارما.   +دعا کنید برای خانواده ما   پ.ن:وقتی دلهره داری که بچت عاقبت بخیر بشه وقتی دلت...
1 بهمن 1394

یه روز خوب-36

بعد یه مدت وقت کردم بیام بنویسم.سلام عرض شود که...:این مدت به وبلاگ فاطمه زهرا خانوم و سلوا گل سر زدم خداروشکر مثل اینکه حالشون خوبه.بارداری خیلی سنگینم کرده ولی فرزم خداروشکر و میتونم با وجود درد ها کارا رو خودم انجام بدم.من و نجمه سادات عزیزم سرماخوردیم که نجمه عشق مامان دو تا امپول زد که خداروشکر سریع حالش خوب کرد و فقط یه مقدار اب ریزش بینی داره.من هم که سرفه های بدی میکنم که با مصرف دارو فایده ای نداشته در حالیکه همه داروهایی که دکتر برام تجویز کرده همه کدئین دار هستن ... کاش برای نی نی مشکل ساز نشه با اینکه دارو ها رو به دکتر خودمم نشون دادم و گفته مشکلی نیست ولی بازم میترسم.بابایی دخترم که مدام دارن از ما مراقبت میکنه ه...
19 دی 1394

نجمه سادات به روایت عکس

  نجمه سادات13 روزه در بیمارستان برای ازمایش زردی     دخترم زیر دستگاه در 8 روزگی البته زردی 13   نجمه سادات 3 ماهه من وقتی که بابایی قم بود   نجمه سادات شده چلچراغ اولین سالگرد عروسی مامان و بابا در 4 ماهگی عمو و زن عمو و فاطیما هم خونمون بودن   ادامه دارد... ...
28 آذر 1394

یه روز خوب-35

سلام به نی نی وبلاگی های عزیزم فاطمه زهرا سادات جونم اومدنت و خوش قدم بودنت بهار رو به پاییز هدیه کرد نشاالله تو و محجوب بانو همیشه شاد و سرحال و پر انرژی باشین   خب اندر احوالات این روزهای ما: 1.چهارشنبه 18/9/94رفتیم و دختر عزیزم واکسن 18ماهگی رو زد و اصلا گریه نکرد خدارو شکر جالب اینجاست معمولا بچه ها از کسی که امپولشون میزنه دیگه میترسن و خودشونو جمع می کنند نجمه سادات مامان وقتی خواستیم از اتاق بیایم بیرون به خانوم پرستار اخمو گفت بای بای یهو اخم پرستاره باز شد شکر خدا!!!یعنی وقتی اومدیم بیرون بابایی گفتش پس چی شد واکسنش رو نزدن؟منم خندان گفتم زدن .لی دخترک گریه نکرد...وقتی اومدیم خونه یخ...
23 آذر 1394

به روایت تصویر

  یه روز برفی در قم اولین برف قم که نجمه سادات دید       یه ادم فضایی مهربون     یه دختر اخمو که گوشی مامانشو میخواد     به زور این 3 تا عکسو جا دادم اینجا ...
22 آذر 1394

1 سال و نیم گذشت....

نجمه سادات خوابه و من منتظر اینکه بیدار بشه و بهش صبحونه بدم نوش جان بکنه و بریم یهداشت برای واکسن زدن یه روز خیلی سخت رو در پیش رو دارم.امیدوارم عزیزکم اذیت نشه..."مامانایی که وقتی بچه ها رو میبرید برای واکسن و تو اتاق واکسن تنهاشون می زارید برای حس مادری خودتون کم شدن غم خودتون,بدونید با این کار به بچه ها القا می کنین که من تو مشکلاتت نمیتونم کنارت باشم,و با یه ادم غریبه تنهاشون میزارین,میدونین که این هم میشه جز تربیت بچه هامون"پس لطف رو در حق بچه ها بکنید و بهشون یاد بدید در هر لحظه کنارشون هستید اینجوری حس بچه ها خیلی بهتر مشه و احساس امنیت می کنن بخاطر بچه ها از مادرانه تون بگذرید تا اینکه بچه ها هم اینو یاد بگیرن ....بابایی ...
14 آذر 1394