دیروز همسری زیادی خوشحالم کرد...رفته بود بیرون گفت ک میره کتاب میخره و من تو دم گفتم کاش برای خونه هم خرید بکنه(از اون دسته ادمایی هستم که به خودم اجازه نمیدم نیازهارو به زبون بیارم)همسری دست پر اومد خونه و من چقد ذوق کردم!!واقعا خوشحال شدم بعدش باهم چای و شیرینی خوردیم و میوه پوست گرفم با نجمه سادات جان تناول نمودیم.ما(منو نجمه سادات )اماده شدیم که بریم مامان امپول بزنه رفتیم درمانگاه بسیار شلوغ بود و برا یه امپول زدن چقد معطل شدم,بعد از امپول زدم من یه فروشگاه اون نزدیکیا بود که لباس زنانه و بچه گانه داشت رفتیم اونجا بازدیدکنیم ,خدا پدر مادرشون بیامرزه تو این گرونی یه فکری به حال مردم کردن!قیمت لباسای بچه گونه 9 هزار تومن!!! من برای...