پروسه ی از شیر گرفتن
سلام نی نی وبلاگی عزیز... امیدوارم پاییز دلچسبی رو در کنار خانوادتون داشته باشیناگه جویای احوال ما باشین که خدارو صدهزار مرتبه شکر(اگه خودمون رو چش نزنم)حالمون خیلی خوبه و این روزا داره حسابی بهمون خوش می گذره(نصیب همه چشم انتظارا بشه ایشالا)
دخترک نانازه من این روزا خیلی خیلی کم(گوش شیطون کر)نق میزنه و مدام در حال بازی با اسباب بازی هاشه اللخصوص خرسی یار غار دخترکم که این روزا هرجا میخوایم بریم(بیرون)نجمه سادات میگه خرسیو بعد از همراهی خرسی با خانواده سه نفری ونصفی ماقیافه ی نجمه سادات این شکلی میشهحالا اینو از کجا یاد گرفته من نمیدونم...!حالا هر من از دست این دختر شیطون نمیتونم حتی گوشی بابایی رو دستم بگیرمحالا گوشی منم به بابایی نمیدهمگه میشه مگه داریم؟!........!منو بابایی نمیتونم کنار هم بشینیم نجمه سادات اول اعتراض میکنه بعد هم به زوووووور توجه کید به زووووووووور خودشو بین ما جا میده سپس شاد و خرم به ما زل میزنهبه این میگن فرزند سالاری....!!!!دیگه چی؟!اها یادم اومد:گوشی بنده رو برمیداره نجمه سادات 1سال و 4 ماه و 4 روزه گوشی بابایی رو هم میده بابایی که بزاره در گوشش بعد میره دور تر وایمسه و گوشی منو میزاره در گوشش و میگه:الو الووو(مثلا صدای طرف بهش نمیرسه)اره اره بیا باش باش هی کلش رو هم تکون میدهخوشبختی یعنی بچت دخمل باشه......!!!!
از اولین خاطره حرم رفتن نجمه سادات جان بگم که:
منو دختری و بابایی وارد صحن حرم شدیم و بعد از اب خوردن از ابخوری حرم بابایی رفت قسمت اقایون و قرار شد منو شما بعد از گرفتن عکس از شما بریم وارد حرم بشیم.حالا من دارم با فیگورای شماازت عکس میگیرم که یهوووو یه اقای بوقی اومد و زد زیر دختر نازم :( اقای بی ادب :( واقعا ناراحت شدم بعدم دخترم تلپی خورد زمین و چون ازش یکم دور بودم نرسیدم بگیرمش و سرش خورد زمینوگریه ی دخترک همانااصلا انگار وجودم داشت تکه می شد به اقاهه نگاه کردم دیدم خیلی بیخیال رد شد و رفت :( حالا یه عذرخواهی میکردی میمردی گنده بک چقد بعضی از ادمای زندگی روزمره مون افتضاح هستن واقعا....!!!بگذریم
بریم سراغ اصل مطلب:
نجمه سادات عزیزم رو در سن 1سال و 4 ماه و 3 روزگی از شیر گرفتم دیشب که وقت خواب اصلا اذیت نکرد و خودش گرفت خوابید درحالیکه من منتظر یه گریه ی حسابی تا خوده صبح بودمبا اذان صبح بیدار شد به اندازه ی دو دقیقه گریه کرد و دوباره خوابید عشق مامانصبح زود بیدار شد و یه کوچولو که اصلا به نظر نمیاد بی تابی کرد و دیگر هیچ... به لطف خدا البته بگما ریا نباشه من بیشتر حس میکنم بخاطر دو رکعت نمازی که هدیه کردم به حضرت رباب و حضرت معصومه سلام الله علیها و توسل به این دو بانو بود که دخترم اینجوری راحت داره از شیر گرفته میشه وگرنه نجمه ساداتی که برای یه دقیقه شیر دیر خوردن گریه اش گوش فلک رو کر میکرد....
خوشحالم از اینکه اینقد راحت دخترم از شیر گرفتم تا ببینیم اینده چی میشه
ب.ن:ای رهگذر برای من و دخترکم دعا کن لطفا