ماه چهارم دخترمممم
سلام مامانی
قربونت برم
امروز یه کوچولو تکون خوردی من فکر میکردم نفخ کردم!!!!
ولی بعد فهمیدم تویی جیگرکم
بابایی ک نگو اینقد ذووووووووووووق میکنه دخترکش تکو خورد
اول من دراز کشیده بودم
بعد به بابایی گفتم شکمم درد میکنه بیا یکم مالشش بده
البته یه کم شیرین خوردم سمت چپ هم خوابیدم ک تکون بخوری
بعد بابایی اومد دست گذاشت
هی دیدم قیافش اینجوری میشه
منم بهش گفتم اتفاقی افتاده عزیز؟
یهو باز همینجوری شدبعد هوووووووووووشد
گفتم چیه ای بابا مثلا من خبر ندارم
یهو گفت سحر ببییییییییییین بچم داره تکون میخوره
منم گفتم میدونم عشقمممم
هیچی دیگه یه کم با هم ابراز خوشحالی کردیم و بعد خوابیدیم و صبح زود وقت اذان
دیدم بابایی بیدار شده دس گذاشته رو شکمم داره با شما حرف میزنه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی