یه روز خوب-3
ماشاالله دخترم شب زنده داری میکنه اما اذیت نمیکنه فقط بازی میکنه
امروز9روز که به دنیا اومدی و دنیای ما رو قشنگ کردی
ساعت10رفتیم بیمارستان و از دستای کوچولوت خون گرفتن
من که طاقت نداشتم اومدم بیرون که یه وقت گریه کردی صدای گریه هاتو نشنوم
بغل مامان بزرگ بودی
ساعت1:24اومدیم خونه ناهار خوردیم و عمه اینا رفتن هرچند دوس داشتن بیشتر
پیشت بمونن
ساعت 3بابایی رفت برای آزمایشت که گفتن زردیت دوباره شده 11
بابایی رفت برات لامپ مهتابی گرفت آورد و الان زیر لامپی
دوست ندارم تو این حالت ببینمت
زود خوب شو دختری
دوست داریم هم من هم بابایی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی