آخرین پست ۹۵
بسم الله
انقد سرم شلوغه باور کنید نمیرسم بیام و بنویسم فقط میام مطالب شما دوستان بزرگوار که به ما لطف دارین رو میخونم.
امروز دخترم دو سال و نه ماه و دوازده روزشه و داداشش سید احمدرضا سیزده ماه س،خیلی زود گذشت محجوب مهربونم می گفت :چقد زوووووووووود گذشت این یکسال...برای من زودتر از یک پلک برهم زدنی گذشت.امروز۲۶بهمن ۹۵اینم از به نفس افتادن ثانیه ها در سال ۹۵،این سالم با تمام خوبیا و بدیاش،تلخ و شیرینش،پستی و بلندیش،خنده و گریش،داره تموم میشه مهم منو توئیم که باید به فکر عمیق فرو بریم غافل بشیم از ساعت و به این فکر کنیم ایا قرار نیست با لحظه سال تحویل مثل ماهی گلی تُنگ سفره ۷سین ماهم دلمون بی قرار بشه و یه تحولی در خودمون ایجاد گنیم؟
گاهی با خودم فکر میکنم کاش می شد وقت سال تحویل با صدای توپ،پوست منم ترک برداره و مثل پروانه از پیله رها بشم،و یه *من*دیگه بشم!
.
.
.
.
.
این نفسای آخر سال رو داریم میریم به شهر و دیارمون،دعا میکنم برای تک تکتون که عاقبت بخیر باشید و خدا اولاد صالح و سالم بهتون عنایت کنه و دل خوش و سفره پر روزی
.
.
.
دلتون خوش√
لبتون خندون√
نفستون چاق√
غماتون گوربه گور√
اشک شوقتون جاری√
و در اخر...سایه هیچ پدر و مادری در دنیا از سر بچه هاش کم نشه(آمین)