عشقم نجمه ساداتعشقم نجمه سادات، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره
اشیونه مامان و بابااشیونه مامان و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره
مامان سحرمامان سحر، تا این لحظه: 27 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره
بابا ستاربابا ستار، تا این لحظه: 33 سال و 8 ماه و 29 روز سن داره
داداش سید احمدرضاداداش سید احمدرضا، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره
سید محمد جوادسید محمد جواد، تا این لحظه: 4 سال و 6 ماه و 7 روز سن داره

مواظب خودت باش هر موی تو شاهرگ من است...

زندگی

یه روز خوب-42

1395/8/10 19:13
392 بازدید
اشتراک گذاری

امروز رفتم درمانگاه قران و عترت که برم بینایی سنجی اخه مدتی دوبینی پیدا کردم و اجسام نورانی دور مثل ماه رو دوتا میبینم یعنی ماه و یه هاله روشن زیرش...رفتم و اقای همسر هم رفتن که به کاراشون برسن.رفتم داخل و سمت پذیرش که گفتن دکتر رفته و من دیر رسیده بودم گفتم حالا که این همه راه اومدم حداقل برم عینک انتخاب کنم،انتخاب کردم و با بچه ها حرکت کردم سمت حرم اقا احمدرضا که توی کالسکه ب.ود و نجمه سادات جان مامان هم با دستم حرکت میکرد.

 

دقیقا به نماز حرم رسیدیم نماز خوندیم و اومدم توی صحن صاحب الزمان کنار حوض،وقتی اب خوردیم و یه عنوان تبرک به احمدرضا هم دادم رفتیم یه گوشه بشینیم تا که از اقای همسر خبری بشه،یه خانوم عرب نزدیکای من نشسته بود که ایشونم دوتا بچه ی فینگیل داشت بسیــــــــــــار شیطون خستهاین بنده خدا خیلی خسته شده بود و هی تماس میگرفت که یکیشون نمیذاشتراضیهی قیافشو هم این شکل یمیکرد من خندم گرفته بود ازین دوتا شیطون بلا که بعد یه مدت یه اقای سن بالایی اومد و یکیشو برد و بعد از یه مدت دیدم خانومه سرشو گذاشت رو پاش بغض کرد و بهم نگاه کرد،نمیدونم چی شد منم بغض کردم انگار توی همون چن ثانیه با چشماش درداشو برام گفت بعد که سرشو بلند کرد چن بار دسشو گاز گرفتغمگینمعلوم بود بچه ها خیلی کلافش کردن بالاخره خندید عزیزم چقد خوشحال شدم با لبخندشآراماما هنوز یاد بغضش دلمو میلرزونهغمگینطاقت نیاوردم و از صحن خارج شدم و رفتم کنار بوستان نزدیکی صجن نشستم و چون گوشیم شارژ نداشت از یه خانوم که بغل دستم بود خواستم که با گوشیشون تماس بگیرم که دیدم یه خانوم سن بالا که شاید مادربزرگشون بود گفتن نده نده شاید دزد باشهسکوتدیدم که خانومه بهش گفت هییییش چی میگی خانوم بفرمایید تماس بگیرید با همسر تماس گرفتم قد یه دنیا دلتنگش بودم بهش گفتم کجاییم و قط کردم و گوشی رو برگردوندم و تشکر کردم و با بچه ها رفتیم پایین تر نشستیم

 

 

چن دقیقه بعد همسر رو لبخند بر لب دیدم اگه موقعیت بود ازش چشم بر نمی داشتمآراماون لحظه چقد حس دلتنگی داشتم. وقتی داشتیم با هم حرف میزدیم همسر گفت نجمـــه بعد یه اقایی اونور همسر گفت نجمه؟گفتیم بله بعد فهمیدیم خارجین پرسیدن اسم اون یکی چیه؟گفتیم احمد خانومش پرسید میگن اسمشون چیه؟اقاهه براش توضیح داد....

 

بعد همسر گفت بلدی باهاشون صحبت کنی ؟

 

گفتم دست و پا شکسته عاره

 

به همسرم گفتم بهشون بگ. وات ز یور نیم؟

 

یهو اقاهه گفت من موسو هستم و خانومم سیلوانا ما هم خودمونو معرفی کردیم اقاهه گفت اجازه میدین عکس بگیریم گفتم بله و منو سیلوانا با هم عکس گرفتیم شمارمو خواستن و من بهشون شماره دادم سیلوانا یه جور عجیبی به دلم نشستآراممثل یه نسیم خنک پاییزی خیلی به دلم نشستآرام

 

 

رفتن و ما هم عزم منزل کردیم

پسندها (2)

نظرات (8)

الهه
20 آبان 95 9:39
سلام اجی خوبی ان شاءالله چشمات هم خوب میشه اجی بچه های شیطون واقعا اذیت میکنن من خودم ارومم نمیتونم با بچه های شیطون کنار بیام اجی چه خانم خوبی بود اون خانم که گوشیشو بهت داد راستی اجی پسرت شیطونه یا اروم
مامان نجمه سادات
پاسخ
سلام الهه جان عاره خدا خیرش بده اون خانمو😊 آروم و‌فضول😉بدون سرو صدا
الهه
22 آبان 95 8:50
سلام اجی خوبی فردا اپم اجی اگه وقت داشتی سر بزن بهم اجی
الهه
25 آبان 95 12:01
سلام اجی خوبی خدا نگهداره بچه هاتو برات اجی بچه اروم به خصوص پسر نعمته واقعا اجی خدا کنه خواهرزاده منم پسر ارومی باشه اجی الان ۶ ماه و ۱۳ روزشه اجی ابجیم میگه هیچ جا نمیمونه میاد خونه ما گریه میکنه اجی ابجیم میگه جدیدا اسباب بازی هاشو پرت میکنه اینور اونور البته کنجکاو و فضول هم هست اجی اما نمیدونم اینا نشون میده بچه شیطونیه یا اروم اما دلم نمیخواد شیطون بشه اگه اینطور باشه نمیتونم باهاش کنار بیام
مامان نجمه سادات
پاسخ
سلام بر الهه خانوم گل و گلاب[بوس] والا پسرا ذاتا شیطوننولی رنج بندی داره ،کم و زیاد داره حالا ان شاالله آروم باشه که خاله خانومش ناراحت نشه
الهه
26 آبان 95 4:37
سلام اجی خوبی والله چی بگم اجی توکل به خدا هر چی خدا بخواد
تنها امیدم خدا
4 آذر 95 17:01
سلام خواهر جون،ان شاالله ک چشمات زودی خوب بشه،ان شاالله حرم رفتی برا من دعا کن چون شنیدم ک میگن:دعای دیگران در حق کس دیگه میگیره
الهه
30 آذر 95 9:01
سلام اجی خوبی فردا اپم اجی وقت کردی سر بزن ممنونم
الهه
14 دی 95 12:00
سلام اجی خوبی فردا اپم اجی تونستی بهم سر بزن ممنونم
محجوب بانو
23 دی 95 21:20
سلام عزیز دلم انشالله که همیشه سلامت باشید حرم رفتی واسه ما هم دعا کن