عشقم نجمه ساداتعشقم نجمه سادات، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره
اشیونه مامان و بابااشیونه مامان و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 7 روز سن داره
مامان سحرمامان سحر، تا این لحظه: 27 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره
بابا ستاربابا ستار، تا این لحظه: 33 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره
داداش سید احمدرضاداداش سید احمدرضا، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره
سید محمد جوادسید محمد جواد، تا این لحظه: 4 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

مواظب خودت باش هر موی تو شاهرگ من است...

زندگی

لحظه های ناب

دخترکم دارم لحظه های نابی رو در کنارت تجربه میکنم   دخترم یاد گرفته دستشو بزار رو گوشش و بگه الو و چیزای نا مفهوم بگه و من و بابایی از شدت خوشحالی داد و بی داد میکنیم بعضی وقتا مخصوصا موقع غذا بهت میدم تند تد سرتو تکون میدی که آخر سرت گیج میره و میفتی:)))) با گوشی دارم اذیت میشم
20 اسفند 1393

یه روز متفاوت

مامان خانومم سلام   مامان ایلیا جون که 2ماه دیگه به دنیا میاد از بابای ایلیا جدا شد...طلاق گرفتن و من غصه خوردم   چرا اخه ؟ایلیا چی؟چرا بعد 6سال حالا که ایلیا داره میاد؟   محیا جون صاحب وبلاگ خط دوم کمرنگ دخمل نانازش دنیا اومد و این خبر منو خوشحال کردو غصه اینکه ایلیا جونم این اتفاق برای زندگی مامان باباش افتاد کمرنگ شد تو دلم ولی همچنان دوس دارم بعد طلاق حتی دوباره به هم برگردند دینا جون اگه این مطلب رو خوندی به فکر باش عزیزم.   دخترکم ماشالله به حول قوه الهی در8ماهگی و 12روزگی سرپا وایساد منو بابایی به حدی خوشحال شدیم که چی بگم...حالا دخترکم اکثر اوقات سرپاس و من شکر خدا رو بجا میارم از اینکه دخترکم رو پ...
18 اسفند 1393

حرف های خودمونی

خداروشکر امروز که دخترکم8 ماه و 16 روز سن داره   دقیقا 11 روز داره شهر ما بارون میباره حسابی همه خوشحالیم   یکسااااااااااااااااااال قهر خدا   یکساااااااااااااااااااال غصه خوردن مردم برای بی بارون   اما من میگم بخاطر کم شدن دین مردم که بارون کم بارید امسال   بی دینی فقط شامل کفر و اینا نیست   نماز هایی که اول وقت خونده نشن   اسراف های الکی   اسراف مثل پوشیدن لباس بیرون تو خونه که باعث زودتر خراب شدنش میشه حتی جوراب   غیبت و تهمت های مردم.....   عروسی هایی که چقد جوونا توش مبتلا به گناه میشن   کاش همه چی بر می گشت به 10 سال ...
1 اسفند 1393

یه روز خوب-26

ملکه قصر مامان و بابا    سلام   دیروز به وب فریبا جون سر زدم خدارو شکر زایمان کرده و نفس جون دنیا اومده   تبریک فریبا جون خوشحالم که نفس جون اومده   مامان محمد رادین هم بعد از زایمان تا حالا ننوشته   ستیا ی خوب و مهربون خاله هم که دندوناش بیرون اومد الحمدلله   خاله غزل که مامان سارا و پارسا جون رفت و وب رو حذف کرد و فکر کنم الان کانادا باشه   زینب بانو همچنان داره سعی میکنه کلمات جدید تر بگه   علی اقا هم فکر کنم که بزرگ تر شده چون خیلی وقته مامان جونش ننوشته   و شما ....   روز به روز شیطنت های بیشتری داری ...
26 بهمن 1393

تولدم مبارک

تولدم مبارک   امروز 18 ساله شدم   یه مامان 18 ساله با یه دخترک 8 ماهه   18 سال گذشت.....مثل برق و باد  دیشب همه چی مثل یه فیلم سینمایی از جلو چشام گذشت   ولی حسابی دلم گرفت .... 18 سال گذشت .... باز هم 1 سال دیگه گذشت و من هنوز کار مفیدی انجام ندادم   امسال رو با دخترم جشن گرفتم در دل.... چه جشن با شکوهی .... ملائک به جشن ما اومدن   ملائک دسته گل نرگسی را که رد دست داشتن بر سر ناز فرزندم نهادند.... چه بسا که امروز روز جمعه است    تولد یگانه فرزند مادرم.....   عباس و محیا که از آن یکی زن هستند(زن پدرم را می گویم)تولدم را فراموش کرده اند... &nb...
17 بهمن 1393

قوقولو ها خدانگهدار

غم دنیاسسسسسس   وقتی اجی غزل داره قوقولوها رو حذف میکنه   میگن رفیق مثل سایه اس!!!!!   اما به قول مرتضی پاشایی...   من اونیم که حتی سایه هم نداشت..................................   خیر پیش اجی غزل امیدوارم به راحتی زایمان کنی  خوشحال شدم    سارا و پارسای خاله دوستون دارم  
16 بهمن 1393

غزل بانو

چرا یکی نیست به غزل بانو بگه وب خواهرزاده های منو حذف نکن   به نظر شما عایا غزل بانو قصد ناراحتی نجمه سادات رو داره؟   گوش نمیدههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه ...
16 بهمن 1393

حرف های دل یک مادر

لآ حـــَولَ وَ لآ قــُوَهَ اِلآ بِالله اَلعــَلی العـــَظیــــم   خـــدارو صدهزار مرتبه شکر دخترکم 8ماهگی رو هم بسلامت پشت سر گذاشت و روز به روز دل مارو خوش ترو چراغ دلمون رو روشن تر میکنه از اینکه دارمش خوشحالم از اینکه میوه سفره دلمان شدی ممنون از اینکه دلخوشیمان شدی ممنون... گهگاهی که از دست بابایی ناراحتم و به تو نگاه میکنم می خندی و دماغت رو جمع می کنی و من بغضم رو قورت میدم انگاره با این نگاه معصوم لبخند زیبات میگی مامان بابایی رو بخاطر من ببخشو اینجاست که من آروم میشم اگه تورو نداشتم مطمئنم که دق میکردم مطمئنم و حالا که در اغوشم هستی دلم خوش بودنت است عادت کرده ای که عطر تنم را بچشی .... شب ها فقط در بغلم میخوابی و اگ...
14 بهمن 1393